آيدين شكريانآيدين شكريان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

آيدين عزيزم

پاییز باشکوه

1396/9/10 15:15
نویسنده : مهدي
108 بازدید
اشتراک گذاری

تقدیم به بهترین هدیه خداوند و فرزند عزیزتر از جانم." آیدین"

بچه که بودیم، پاییز که می شد ؛ انگار با خزان برگها و هزار رنگی طبیعت، تازه غصه های ما شکوفه می زد. پاییز که می شد کسی کارمان نداشت. باران که می زد سوغاتش برای دلهای ما با تمام طرواتش دلتنگی بچه گانه بود.

باران که می بارید...کوچه های کودکی ما را دلتنگی پر می کرد.

پاییز این شهر خاطره های دوران کودکی ام را تداعی میکند. سحرگاههای مه گرفته این دیار، گذشته آشنای مرا مرور می کند،روزهای سرد پاییز دوران کودکی ام . صدای سوز ناک بادهای سرد پاییزی ...

صدای خش خش برگ درختان در مسیر مدرسه و بازی های رویادار کودکانه ام. پاییز هزار رنگ دل فریب این شهر برای من آشناست، انگار رویاهای مرا زنده می کند.

باران که می بارد برای دلی شادی هدیه می کند و برای دلی غصه می چیند. خاطره های در راه مدرسه باعث می شد به باران با تمام زیبایی و یکرنگی اش بدبین شوم. آن موقع باران که می بارید ... سکوت را می توانستی  معنا کنی. با دلتنگی های مه گرفته هم آغوش شوی. باران که می زد... خلوت می شدیم از هیاهوی کوچه هایمان. باران که می بارید ... میهمان دلهای ما بارانی بود که از سوراخ های سقف قلبهایمان چکه چکه اندرونمان را خیس می کرد و ما محکوم بودیم سکوت کنیم به شنیدن صدای چکه های باران تا کاسه های صبرمان را کی پر کند.

اما امروز، صدای باران تو را یادم می آورد، تورا. توئی که مرا به گذشته های دورم پیوند داده ای . به خزان مه گرفته کوچه های خلوت کودکی ام، به دیوار های کاه گلی باغهای دوران بچگی.

امروز با صدای باران لبخند می زنم، شاید تلخ اما لبخند می زنم. با صدای خنده های تو در تماشای باران خنده می کنم. ای یادآور خاطرات کودکی ام تو را دوست دارم. تو را که با چشمهایت، کودکی ام را تکرار می کنی، تورا دوست دارم. تو را که چشمهایم را به رسم امانت به ارث برده ای، تو را تا بی نهایت دوست دارم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)