چه دنیای ساکتی دارد دلم ،وقتی نیستی . دیگر صدای تپش قلب های پر مهر تان را درخانه ای که امید ومهر من به آن بسته است نمی یابم.سفر مرا دلتنگ شما میکند.وقتی نیستید تنهایی وسکوت خانه آزارم می دهد . من با لبخند تو تا عمق چشمهای نازنینت سفر میکنم،وقتی درکنارم نیستی با رویای تو به روزهای کودکی ام پیوند می خورم.وقتی تنگ می شود دلم ،آرزوهایم را برای شادبودنت قلم می کنم. ترادوست دارم آنقدر که حدواندازه اش را تنها خدا می داند. ترا دوست دارم آنقدر که وقتی درکنارم نیستی به تنهایی خودم، دلداری می دهم وبا خودم زمزمه می کنم :آرام بگیر دلم ...تنگ نشو...دعا کن ،دعاکن. چه شوری می زند دلم ،وقتی بیادتان می افت...